راز شهدای خمسه سادات
سیدصاحب آخرین مرتبهای که میخواست به جبهه برود از تمام اقوام و دوستان خداحافظی کرد و نامه عجیبی نوشته بود که «هرگاه من به منزل برگردم مرا نمیشناسید» و همان طوری که نوشته بود، مانند جدش امام حسین(ع) و برادرش حضرت ابوالفضل(ع) بی سر و بیدست به خانه برگشت.
به گزارش فارس ، وقتی به محله امام حسین (ع) رسیدیم، هوا نیمه ابری بود. پا به کوچهای بنبست و باریک «شاهد» مقابل مسجد صفا که گذاشتیم چهره شهیدان «سید مهدی و سید صاحب محمدی» بود که به استقبالمان آمد. اغلب کوچههای این محله مزین به تصاویر شهدای همان محله است. در خانه باز است، صدای زنگ که در خانه پیچید، پدر شهیدان که در کنار باغچه گوشه حیاط کوچک خانه ایستاده، برای خوشامدگویی خود را به جلوی در میرساند.

EXarisfa.comEX<-m->http://emamkhamenei313.blogfa.com/post/90/راز-شهدای-خمسه-سادات<-mm->راز شهدای خمسه سادات<-mmm-> 