ابتدا ببینیم نظریه ولایتفقیه در بردارنده چه پیامى است. آنچه به طور خلاصه درباره ولایت فقیه مى توان گفتاین است: در زمانى كه امام معصوم حاكمیت ندارد، فقهایى كه با شرایطى خاص از طرفمعصومین علیهم السلام به حاكمیت نصب شده اند، عهده دار اداره جامعه بر اساس اسلاممى شوند.
هر تشكیلات حكومتى اهدافى ازقبیل: تأمین نیازمندیهاى شهروندان، برقرارى امنیت داخلى، برقرارى روابط با كشورهاىدیگر كه تضمین كننده منافع ملى است و غیره را تعقیب مى كند؛ پس باید هر حكومتى دوویژگى را دارا باشد؛ یكى راه رسیدن به این اهداف را بداند و در این راستا جامعه راآن چنان اداره كند كه این اهداف تحقق یابند؛ دیگر اینكه مورد اعتماد مردم باشد،یعنى شهروندان مطمئن باشند در سایه این حكومت، آبرو، جان و مالشان حفظ مى شود. هرانسانى- با هر عقیده- این دو ویژگى را شرط لازم حكومت مى داند و انتظار داردسردمداران حكومت به این دو شرط جامعه عمل بپوشانند. اگر حكومتى دینى باشد، باید دركنار اهداف مذكور، هدف دیگرى را نیز در نظرداشته باشد و آن آماده كردن زمینه رشد وترقى معنوى شهروندان است. این هدف براى حكومت دینى از چنان اهمیتى برخوردار است كهاهداف دیگر تحت الشعاع آن قرار مىگیرند؛ به عبارت دیگر این هدف اولویت اول را در نظام اسلامى دارد. حال با توجه بهتمایز حكومت دینى از حكومتهاى دیگر، چه كسى باید رهبرى این حكومت را كه برآورندهاهداف فوق است، بر عهده بگیرد؟ شرایط حاكم دینى از آن رو كه در حكومت دینى، ادارهجامعه بر اساس قوانین اسلامى است، آن كس كه در رأس قدرت قرار دارد، باید آگاهىكافى به قوانین اسلامى داشته باشد، تا درجریان اداره اجتماع از این قوانین سر پیچىنشود. این آشنایى باید در حد اجتهاد باشد.
EXarisfa.comEX<-m->http://serat.mihanblog.com/post/125<-mm->چرا نظریه ولایت فقیه, تنها شكل حكومت دینى تلقى مى شود؟<-mmm->