سلام.
پس از پنج ماه سكوت در وبلاگ برآن شدم كه اين بار مقاله اي مذهبي ارائه دهم. اما:
قبل از خواندن اين مقاله توجه شما را به چند نكته جلب مي كنم:
1- خواهشمندم افراد زير 18 سال يا كساني كه فاقد جهانبيني و مباني كافي هستند از خواندن اين مقاله خودداري بورزند. چون اين مقاله به بررسي يك مكتب غير الهي مي پردازد در نگاه اول شايد اصول اين مكتب جالب به نظر به رسد در حالي كه داراي اصول غير اخلاقي نيز مي باشد.
2-خواندن اين مقاله به افرادي كه توانايي تحليل و پردازش اين مكتب (شيطان پرستي) را دارند، جهت آشنايي با وضع كنوني جامعه توصيه مي شود.
3- با توجه به اين كه بنده مقاله را گردآوري كرده ام. به خاطر اينكه برخي از منابع اصلي اين نوشتار نكات انحرافي نيز دارد، از ذكر آنها خودداري مي ورزم و اما افراد مايل مي توانند با ارسال نظر خصوصي براي بنده مبني بر آگاهي از منابع اين پژوهش، منابع را جويا شوند.
4- پژوهش توسط بنده ”مسعود سروري“ و دوست گرامي اينجانب ”نيما كيانوشي“ تدوين و مجموعاً چهار بار ويرايش شده و تقريباً از خطا عاري است (چون كار انساني هميشه شامل خطا است). پس نگران صحت و سقم مطالب نباشيد و با اطمينان خاطر مي توانيد مقاله را مطالعه كنيد.
اميدوارم كه اين مقاله مورد توجه شما واقع شود.
با تشكر
مباني، روند و روال شيطان پرستي مدرن
دلايل پيدايش شيطان پرستي
سالهاي پس از عصر رنسانس را ميتوان به سالهاي افسار گسيختگي جهان غرب در تمامي ابعاد فردي و اجتماعي و جنبههاي متعدد منتهي به روابط انساني توصيف كرد.
پس از برداشته شدن يوغ تعاليم متعصب كليساي كاتوليك از گردن انسان غربي، چندين كنش عمده فكري و فلسفي شكل گرفت كه شرح آن ها در حوصله اين پژوهش نميگنجد، لكن آنچه قابل توجه است، رويكردهاي متفاوت به مسأله انسان و رابطه او با خدا است كه زمينههاي شكلگيري بسياري از جريانهاي فلسفي را فراهم آورد. از جمله اين جريانات، شکل گيري و تقويت تفکر اومانيستي است. تفکري که تنها انسان و خواسته هاي نفساني او را مرکز توجه قرار مي دهد و بر اساس آن همه چيز در اين دنيا بايد در راستاي تأمين لذايذ انساني باشد. طبيعي است که اصالت چنين نگرش ها و تفکراتي منجر به ترويج نوعي بي فکري و بي اخلاقي در جامعه مي شود. خوشي و کسب لذت همچون اسبي افسار گسيخته به جلو حرکت مي کند؛ تا هر چه مي خواهد، بتازد. احتمالاً سرانجام چنين حرکتي سقوط خواهد بود. هرچند که در ابتداي امر بسيار رضايت بخش و دل انگيز است.
در هر حال دامنه انتقادگرايي به مباحث اصلي توحيدي يعني جايگاه خدا، انسان و شيطان نيز مي رسد. قرنها بعد از رنسانس يعني در سالهاي آغازين قرن بيستم، برخي از عناصر فاسدالاخلاق با اتكا به گرايشات و نظريات توراتي و پروتستاني به صورت مخفيانه جريان «شيطان پرستي» را با ويژگيهايي همچون گناهگرايي، قتل، تجاوزات جنسي، عدم اصول اخلاقي، بيتوجهي به مسائل توحيدي و ... پايهگذاري كردند.
اگرچه فطرت خداجوي انساني عاملي بازدارنده در تمايل يافتن تعداد وسيعي از افراد جامعه انساني به اين جريان شده، لكن استفاده از موسيقيهاي جذاب و متنوع، انجام اعمال خارقالعاده و دور از ذهن، تهيشدن انسان غربي و عصر جديد از معنويت و اتصال به منبع فيض، موجبات گرايش افرادي را به اين گروهها فراهم آورده است.
نكته حائز اهميت آن است كه عليرغم عدم استقبال عمومي از عضويت در گروههاي شيطان پرستي، آموزهها و تعاليم گمراهكنندهاي توسط ايشان و به وسيله ابزارهايي كه در اختيار ايشان توسط قدرتهاي بزرگ سياسي قرار گرفته، منتشر شده و اين گروهها در سراسر جهان همواره به عنوان كانون هاي فحشا و فساد شناخته ميشوند.
تاريخچه اي كوتاه در باره شيطان پرستي مدرن
سال 1960ميلادي را ميتوان به صورت جدي آغاز دور جديد حيات و فعاليت شيطانپرستان در آمريكا دانست، صرفنظر از انواع شيطان پرستي كه طي ساليان متمادي باستاني در كشورهايي همچون يونان، عراق و ... وجود داشته است. هدف اين پژوهش بررسي و مطالعه جريان خاص شيطان پرستي مسيحي است كه در سال 1960م رسماً در كشور آمريكا فعاليت خود را به عنوان يك فرقه و مكتب آغاز كردهاست.
شيطان پرستي يک حرکت مکتبي، شبه مکتبي و يا فلسفي است که هواداران آن شيطان را يک طرح و الگوي اصلي و قبل از عالم هستي مي پندارند. آنها شيطان را موجودي زنده و با چند وجه از طبيعت انسان مشترک ميدانند.
شيطان پرستي را در دو گروه «راه چپ» و «راه راست» طبقه بندي ميکنند، که این دو گروه دیدگاه های متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. دست چپيها به غني سازي روحي خود در جريان کارهاي خودشان معتقدند؛ و بر اين باورند که در نهايت بايد تنها به خودشان جواب پس دهند. در حالي که دست راستيها غني سازي روحي خود را از طريق وقف کردن و بندگي خود در مقابل قدرتي بزرگتر بدست ميآورند. لاوييان «دست راستی ها» در واقع خدايي از جنس شيطان و يا خدايي ديگر را براي خود قائل نيستند. آنها حتي از قوانين شيطان نيز پيروي نمي کنند. اين جنبه اعتقادي آنها به طور مکرر به اشتباه ناديده گرفته ميشود و عموماً آنها را افرادي ميشناسند که شيطان را به عنوان خدا پرستش مي کنند.
شيطان پرستي جديد به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي کهن نماد «archetype» مي داند و انسان ها را تنها در برابر خود مسئول مي داند و اعتقاد دارد که انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يک اعتقاد فلسفي شناخته مي شود.
شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريکي طبيعت ، طبيعت شهواني، مرگ، بهترين نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعددي است اما مي توان گفت جز يکي دو نوع آن همگي داراي اصول زير ميباشند:
- Atheism : خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.
-Not dualistic :روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.
- Autodeists : خود پرستي ، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست.
- Materialistic : اعتقاد به اصالت ماده.
- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدايي است.
- ضد مذهب بودن، خصوصاً مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.
- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنيايي است و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي، پتانسيل لازم را براي کارهاي روزانه آماده مي کنند و به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است.
آشنايي گذرا با آنتوان لاوي
نام كامل وي ”آنتوان شزاندر لاوي“ «Anton Szandor Lavey» ميباشد. وي در يازدهم آوريل سال 1930 ميلادي در شيكاگو آمريكا متولد و به همراه خانوادهاش به سانفرانسيسكو عزيمت نمود و تا زمان مرگش در آنجا ساكن بود. وي شخصيتي ناهنجار و ناسازگار بوده كه در سن 17 سالگي ضمن فرار از تحصيل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقك به يك سيرك ميپيوندد. لاوي در سال 1950 ميلادي در دايره جنايي پليس آمريكا به عنوان عكاس جنايي مشغول به كار ميشود كه تأثيرات عمدهاي را نيز ميپذيرد.
آنتوان در سال 1952 با ”كارول لنسيگ“ ازدواج ميكند اما بنابر دلايلي اعم از عدم التزام به اصول اوليه اخلاقي و پايبندي به روابط خانوادگي و شيفتگي به زن ديگري به نام ”داين هگارتي“ از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعي را با وي آغاز كرد كه حاصل آن يك فرزند نامشروع از هگارتي كه هرگز با وي ازدواج نكرد، شد.
وي همچنين علاقه وافري به نوازندگي پيانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همين سالها روابط جدي و پردامنه ای را با برخي عناصر سازمان «CIA» همچون ”مايكل آكينو“ برقرار ميكند.
اين فرد مرتبط با سازمان جاسوسي آمريكا در تاريخ 30 آوريل 1966 در حالی كه براي جمعي از اعضاي حلقههاي سري ”دايره اسرارآميز“ با سري تراشيده سخن ميگفت، مدعي بنيانگذاري ”كليساي شيطان “ شد. نامبرده كتابي را تحت عنوان ”انجيل شيطان“ و كتاب ديگري نيز با نام ”آئين پرستش شيطاني“ به چاپ رساند. سالروز مرگ او با نام ”هالووين“ در آمريكا شناخته مي شود.
انواع شيطان پرستي
1- شيطان پرستي فلسفي
در اين نوع گرايش در مورد اينكه «محور و مركز عالم، انسان است» بحث مي شود. اين شاخه از شيطان پرستي به پايهگذار اين فرقه به نام «آنتوان لاوي» نسبت داده ميشود.
اين نوع شيطانگرايي نيز مانند دو نوع ديگر آن - با نام هاي ديني و گوتيك- از مبناي اعتقادي يهوديت نشأت گرفته است.
2- شيطان پرستي ديني
اگرچه ضروري است كه متذكر شويم اينكه اساساً آيا ميتوان شيطان پرستي را يك دين خواند، محل سؤالهاي جدي است، لكن با توجه به اينكه در اغلب كشورها چنين دستهبندي ارائه شده است، از عنوان «شيطان پرستي ديني» عيناً استفاده ميشود.
مبناي بنيادين اين نوع از گرايش به شيطانيسم، پرستش يك نيروي ماوراء الطبيعه اساطيري و يا چند خدايي ميباشد. عمده پيروان آن به «خدايان» رم باستان، الهه هاي شرقي و ... گرايش دارند.
اما ركن اصلي اين نوع نيز مانند ساير انواع تأكيد بر پرورش استعدادهاي شخصي انسان و در حقيقت خودپرستي است.
3-شيطان پرستي گوتيك
اين نوع شيطانگرايي نيز مانند نوعي كه در گذشته اشاره شد، نوعي از شرپرستي با اشاره به تاريكي و از كثيفترين فرقه هاي انحرافي به حساب ميآيد. در موسيقي متاليكا نيز سبكي به نام گوتيك وجود دارد. كثيفترين اعمال مانند خوردن نوزادان، تجاوزات جنسي و ... به اين گروه نسبت داده ميشود. -گرچه گفتني است براي تمام گروههاي شيطاني اين اعمال از واجبات به حساب ميآيد- ميل و درخواست به «برگشت به تاريكي» در اين شاخه بارز است.
بسترهاي شيطان پرستي در غرب
1- فلسفه يوناني در رابطه با شيطان
يكي از مواردي كه اغلب، كارشناسان فرق و مذاهب در خصوص تحليل شيطانگرايي از آن بهرهبرداري مينمايند، ديدگاه اديان نسبت به مسأله ”شيطان“ و معرفت خاص ديني نسبت به اين شر مطلق است.
در همين رابطه نيز ادعاي لاوي در استناد به ذهنيات موهن خود مبني بر تغيير واژه يوناني”Devil“ يا شيطان و انتساب آن به زبان سانسكريت كه آنگاه معناي الهه مييابد قابل توجه است. در واقع نظريهپردازان طريقت گمراهي مذكور دست به مغالطهاي ميزنند و سپس در بستر آن به تبيين نظرياتشان ميپردازند.
بخش دوم ارتباط شيطانيسم با فلسفه يوناني نيز در نگاه به اسطورهها، افسانهها و خدايان يونان باستان است. همانطور كه در بخش قبلي نيز اشاره شد از يكسو ميل به پرستش كه امر فطري و طبيعي است و از سوي ديگر بناي فكري گروه قابل توجهي از ايشان منجر به آن ميشود تا از ”درد بيخدايي به خدايان دروغين“ پناه ببرند.
2- پروتستانيسم
كليساي كاتوليك و نهاد مستهلك آن طي ده قرن فجايع اخلاقي، عقيدتي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي را عليه غرب به راه انداخت. پس از اقدام مارتين لورتر و كالوين در اعلام ”خريداري شدن جهنم“ جامعه مسيحيان به صورت افسار گسيخته و با جهتي كاملاً غيرديني رويكردهايي را نسبت به مؤلفههاي فوق اتخاذ كردند.بايد توجه داشت كه عدهاي از شيطانگرايان نيز قصد دارند كه با ارجاع مستقيم تاريخ تشكيلشان به سال 1565 در حقيقت دست به نوعي تاريخسازي بزنند كه فاقد عنصر استناد است. اما ضروري است يادآور شويم كه ريشهی اوليه اين حركت انحرافي به دوران رنسانس يا همان تاريخ ادعايي ميرسد اما در آن دوره گزارش تاريخي مستندي از شيطانگرايي وجود ندارد، بلكه برخي افراد با ادعاي دل سپردن به شيطان سعي در راهاندازي يك حركت انتقادي عليه كليسا را داشتند و بس.
اصول شيطان پرستي پروتستاني كه به دروغ به آنتوان لاوي منصوب ميشود شامل موارد ذيل است :
1- شيطان ميگويد دست و دلبازي كردن به جاي خساست.
2- شيطان ميگويد: «زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني»
3- شيطان ميگويد: «دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه خود»
4- شيطان ميگويد: «محبت كردن به كساني كه لياقت آن را دارند به جاي عشق ورزيدن به نمكنشناسان»
5- شيطان ميگويد: «انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت» (اشاره به تعاليم مسيحيت كه ميگويد هرگاه برادري به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربهاي به طرف ديگر بزند.)
6- شيطان ميگويد: «مسئوليتپذيري در مقابل مسئوليتپذيران به جاي نگران بودن از خون آشامهاي غير مادي»
7-شيطان ميگويد: «انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي گاهي بدتر از آنهايي كه روي چهار پا راه ميروند، به دليل آنكه انسان داراي خداي روحاني و پيشرفتهاي روشنفكرانه، او را پستترين حيوانات ساخته است»
8- شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته ميشوند ارائه ميدهد چون كه تمام آنها به يك لذت و خوشنودي فيزيكي، رواني يا احساسي منجر ميشوند.
9- شيطان بهترين دوست كليساست چراكه در ميان تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساها بوده است.
قوانين فوق و 11 بندي كه در ادامه ميآيد تنها متني است كه در سال 1490 و در كتاب ”پتك جادوگران“ در باب شيطان پرستي نوشته شده است و صرفاً ترجمهاش آن هم به دروغ به شيطان پرستي لاوييان و يا معاصر نسبت داده ميشود كه نگاه به 11 اصل بعدي عليرغم آنكه آشكارا نكات انحرافي نيز دارد، نشان ميدهد كه اين نوع شيطان پرستي يك حركت انتقادي صرف بوده و نميتوان ميان آن و جريان معاصر رابطهاي برقرار كرد:
1- هرگز نظراتت را قبل از آنكه از تو بپرسند بازگو نكن.
2- هرگز مشكلاتت را قبل از آنكه مطمئن شوي ديگران مي خواهند آن را بشنوند بازگو نكن.
3- وقتي مهمان كسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز نزد او نرو.
4- اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بيرحمي رفتار كن.
5- هرگز قبل از آنكه علامتي از طرف مقابلت نديدهاي به او پيشنهاد نزديكي جنسي نده.
6- هرگز چيزي را كه متعلق به تو نيست برندار، مگر آنكه داشتن آن براي كس ديگري سخت است و از تو مي خواهد آن را بگيري.
7- اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي كسب خواستههايت استفاده كردهاي قدرت آن را اعتراف كن. اگر پس از بدست آوردن خواستههايت قدرت جادو را نفي كني، تمام آنچه بدست آوردي را از دست خواهي داد.
8- هرگز از چيزي كه نميخواهي در معرض آن باشي شكايت نكن.
9- كودكان را آزار نده.
10- حيوانات - غير انسان- را آزار نده مگر آنكه مورد حمله قرار گرفتهاي يا براي شكارشان مي روي.
11- وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي داري، كسي را آزار نده، اگر كسي تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه كه ادامه ندهد؛ اگر ادامه داد، نابودش كن.
3- افول معنويت
آنگاه كه چراغ عالم افروز معنويت رو به افول نمايد، بديهي است كه انواع و اقسام منحرفترين سرابهايي رخ نموده و انسان معاصر را به دام بلا مي كشاند.
در اين محور بايد تأكيد شود كه تعويض جاي معنويت و نقش خداوند با آموزههاي مستعمل و فرسوده امروزي يكي از علل اصلي شكلگيري اين گروهها بودهاست. بايد اشاره كرد كه مؤسسان شيطانگرايي عليالخصوص لاوي به صورت جدي تحت تاثير فلاسفه پوچگرا و بدون معنويتي همچون ”نيچه“ بودهاند.
4- رمانسگرايي
رمانسگرايي در جهان غرب عمدتاً با اسطورهگرايي در جهان اسلام و يا آئين شرق ارتباط كپيگرايانه دارد. بدين معنا كه غربيان به دليل احساس نياز به وجود قهرمان شخصيتهاي تخيلي و دروغين با قدرتهاي نيك و بد آفريدند تا خلاء ناشي از عدم حضور اسطورهها را در فرهنگ خود جبران نمايند. از اين منظر ميل به قهرمان يك رمانس شدن هميشه در روح و روان و انديشه انسان غربي وجود دارد آنقدر كه حاضر است براي آن حتي به ”شيطان“ هم بدل شود.
5- معرفتشناسي يهودي از شيطان
اگرچه در بخش بعدي به تفصيل در باب رابطه ”صهيونيسم و شيطانيسم“ سخن به ميان خواهيم آورد.
لكن ضروري است صرفاً اشاره شود كه حركت اعتراضي رنسانس و جنبشها و گرايشهاي بعدي آن عميقاً تحت تأثير آموزههاي يهوديان بوده است. همچنين نفوذ آثار يهوديان، بر روي برخي از رهبران رنسانس در گذشته و نظريهپردازان فعلي قابل ملاحظه ميباشد.
صهيونيسم و شيطانيسم
در اين بخش رابطه ميان صهيونيسم و يهوديت و ارتباط آن با شكلگيري و دوام شيطانيسم بررسي مي شود. لازم به ذكر است كه متون ديني يهود عمدهترين عامل ايجاد اين نحله فاسد فلسفي و فرهنگي بوده است.
1- متون يهودي در رابطه با شيطان
از منظر يهوديت و نقش آن در شكلگيري شيطانپرستي چند نكته ذيل قابل توجه است:
1- براساس آموزههاي يهودي و عبراني شيطان نه يك موجود بد، بلكه يك فرشته خادم براي آزمايش انسانها است.
2- در مكاشفات نيز به عدد 666 عدد مقدس شيطانپرستان اشاراتي شده و آن عدد وحش توصيف شده است، كه بايد شمرده شود.
3- خواهناخواه متون يهودي منبع برداشت براي مسيحيان نيز قلمداد ميشوند و نگاه خاص يهوديت به شيطان تأثيرات فراواني را بر مسيحيت داشته است.
2- تصوف يهودي (كابالا)
كابالا يا قبالا يا همان تصوف يهودي آئيني است كه به نوع خاصي از رياضت هاي شيطاني يهوديت دلالت دارد. برابر نظريات كارشناسان ملل و نحل اين فرقه تحت تأثير عرفان و تصوف اسلامي در اثر همنشيني مسلمانان آندلس با برخي از يهوديان تشكيل شده است.
كابالا بخش رمزآلود و بسيار سري دين يهودي طي 500 سال اخير محسوب می شود به طوری که عمده تحولات جهان توسط كاباليستها دنبال ميشود.
به عنوان نمونه: كريستف كلمب و همكارانش همگي كاباليست بودند و از فنون جادوگري كابلايي و منجمان آن در راه پيدا كردن قاره آمريكا بهرهبرداري نمودند. كابالا عميقاً بر برخي باورهاي خرافي همچون جادوگري استوار است و رسماً براي آن تقدس قائل است و اين عمدهترين نقطه اشتراك شيطان پرستي گذشته با شيطان پرستي امروزي است. هماكنون اصطلاح كابالا وصفكننده تمرين آئين و دانش محرمانه يهود است. مهمترين منابع و كتب كاباليستي كه به عنوان ستون فقرات و پايه اصلي آئين كابالا درآمدند، شامل مجموعه كتب عبري ” بهير“ (به معناي كتاب روشنايي) و ”هيچالوت“ (به معناي كاخها) ميشوند كه به قرن اول ميلادي بازميگردند. نهايتاً در قرن سيزدهم ميلادي كتاب ”زوهار“ نوشت شد كه تفكر و شكل كنوني ”آئين كابالا“ را تشكيل داد.
دكتر ”عبدالله شهبازي“ نويسنده مجموعه كتابهاي زرسالاران يهودي و پارسي و متخصص تاريخ درباره ي كابالا مي گويد: «كابالا نامي است كه بر تصوف يهودي اطلاق ميشود و تلفظ اروپايي ”كباله“ عبري است به معني ”قديمي“ و ”كهن“ . اين واژه به شكل ”قباله“ براي ما آشناست».
پيروان آئين كابالا يا كاباليستها اين مكتب را ”دانش سري و پنهان“ خاخامهاي يهودي ميخوانند و براي آن پيشينهاي كهن قائلاند. براي نمونه، ”مادام بلاواتسكي“ رهبر فرقه تئوسوفي، مدعي است كه كابالا (قباله) در اصل كتابي است رمزگونه كه از سوي خداوند به پيامبران، آدم و نوح و ابراهيم و موسي نازل شد و حاوي دانش پنهان قوم بنياسرائيل بود. به ادعاي بلاواتسكي، نه تنها پيامبران بلكه تمامي شخصيتهاي مهم فرهنگي و سياسي و حتي نظامي تاريخ چون افلاطون و ارسطو و اسكندر و غيره، دانش خود را از اين كتاب گرفتهاند. مادام بلاواتسكي برخي از متفكرين غربي ، چون اسپينوزا و بيكن و نيوتون را از پيروان آئين كابالا ميداند.
شهبازي در رد اين ادعا ميگويد : «اين ادعا نه تنها پذيرفتني نيست بلكه براي تصوف يهودي ، به عنوان ”يك مكتب مستقل فكري“ پيشينه جدي نميتواند يافت.»
شهبازي ديرينه مكتب كابالا را به اوايل سده سيزدهم ميلادي محدود كرده و ماقبل آن را گرتهبرداري يهوديان از مكتب فيلو اسكندراني در فرهنگ هلني و فلسفه يوناني و كپيبرداري از آموزههاي عرفاني مكتب اسلام ميداند.
«سرآغاز طريقت كابالا به اوايل سده سيزدهم ميلادي و به اسحاق كور (1160- 1235 م) ميرسد. او در بندر ناربون(جنوب فرانسه) ميزيست و برخي نظرات عرفاني را بيان ميداشت. مشاركت يهوديان در نحلههاي فكري رازآميز و عرفاني به فيلواسكندراني در اوايل سده اول ميلادي ميرسد. در دوران اسلامي نيز چنين است. نحلههاي فكري گسترده عرفاني رازآميز كه در فضاي فرهنگ اسلامي پديد شد بر يهوديان نيز تاثير گذارد و برخي متفكرين يهودي آشنا با مباحث عرفاني پديد شدند كه مهمترين آنان ”ابويوسف يعقوب اسحاق القرقساني“ (سده چهارم هجري/دهم ميلادي) است.»
شهبازي درباره نمونه تأثيرات فرهنگ اسلامي بر تصوف يهود مينويسد: «بسياري از مفاهيم آن (كابالا) شكل عبري مفاهيم رايج رد فلسفه و عرفان اسلامي است. در واقع انديشهپردازان مكتب كابالا، به دليل زندگي در فضاي فرهنگ اسلامي و آشنايي با زبان عربي، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامي دست زدند و با تأويلهاي خود به آن روح و صبغه يهودي دادند. اين كاري است كه يهوديان در شاخههاي متنوع علوم و دانش انجام دادند. براي نمونه بايد به مفاهيم ”هوخمه“ (حكمت)، “ كدش“ (قدس)، ”نفش“ (نفس)، ”نفش مدبرت“ (نفس مدبره)، ”نفش سيخلت“ (نفس عاقله)، ”نفش حي“ (نفس حياتبخش)، ”روح“ و ... در كابالا اشاره كرد. مكتب كابالا نيز به دو بخش ”حكمت نظري“ و ”حكمت علمي“ تقسيم ميشود. در تصوف كابالا بحثهاي مفصلي درباره خداوند و خلقت وجود دارد كه مشابه عرفان اسلامي است به ويژه در تاکید فراوان آن بر مفهوم ” نور “ و مراحل تجلي آن.»
اين استاد تاريخ در انتهاي بحث خود ميافزايد: «آنچه از زاويه تحليل سياسي حائزاهميت است، ”شيطانشناسي“ و ”پيام مسيحايي“ اين مكتب است و دقيقاً اين مفاهيم است كه كابالا را به عنوان يك ايدئولوژي سياسي معنادار ميكند.»
3- مناسك جنسي در فرقه كابالا و شيطانيسم
مسئله ديگري كه در فرقه كابالا حائز اهميت است مناسك جنسي اين فرقه است كه از نيمه سده هجدهم و براساس آموزههاي فردي به نام ”يعقوب بن يهودا ليب“، كه با نام ياكوب فرانك (1719- 1726م) شهرت دارد، ظهور كرد.
ياكوب فرانك شاخه ”فرانكسيت“ فرقه كابالا را بر بنياد ميراث شاخههاي متعلق به ”شابتاي زوي“ و ”ناتان غزهاي“ بنا نهاد. وي كه به يك خانواده ثروتمند تاجر و پيمانكار يهودي ساكن اوكراين تعلق داشت و همسرش نيز از يك خانواده ثروتمند تاجر بود، در جواني به طريقت كابالا جذب شد، كتاب ”ظُهَر“ (Zohare) (كتابي كه موسيبن شم تاولئوني در سالهاي 1280 ـ 1286 ميلادي نوشت و با تدوين اين كتاب ، تصوف رازآميز كابالا به صورت يك نظام فكري و عملي سازمانیافته و منسجم درآمد و شكل نهايي يافت) را خواند و به عضويت شاخه شابتايزوي درآمد. در دسامبر 1755 م. فرانك از سوي سران فرقه دونمه براي تصدي رياست اين فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهي زادگاه خود شد. فرانك در راس فرقه شابتاي در پودوليا قرار گرفت ولي كمي بعد، در ژانويه 1756م كارش به رسوايي كشيد.
زماني كه فرانك و پيروانش در يك خانه در بسته مشغول اجراي مناسك جنسي مرسوم در فرقه شابتاي بودند، به علت باز شدن تصادفي پنجرهها، مردم مطلع شدند و... .
يكي از مواردي كه توانسته از كابالا به شيطان پرستي راه يابد نماد ”پنتاگرام“ يا ستاره پنج پر است. اين نماد به مثابه ابزاري براي جادوگران كاباليست مورد استفاده قرار ميگرفته است. همچنين شنيدني است كه بخش عمدهاي از بازيگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون ”مدونا “ كاباليست ميباشند. ”مدونا“ سال 2005 رسما عضويتش را در گروه هاي كابالا اعلام كرد و نام يهودي ”استر“ را بر خود نهاد.
نقطه ديگر اشتراك كابالا با شيطان پرستي ديدگاه جنسي اين دوست كه در هر دو نحله فاسد لذت جنسي در اولويت قرار دارد.
بنيانگذاران كابالا همان افرادي هستند كه سپس نهضتي را با عنوان ”پرستش زنان“ تشكيل دادند كه ميتوان به صراحت آن را يك جريان شهوتمحور خطاب كرد. اين گروه جرياني را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسي نه به مثابه يك عمل براي تداوم نسل بلكه در راستاي هدف انسان در زندگي به آن نگاه شود.
برخي از كارشناسان بر اين باورند كه كاباليستها ذائقه جنسي مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دستخوش تغيير و تحول به سمت توحش قرار دادهاند، مانند تغيير جنسيت ”مايكل جكسون“ و ... .
لكن يادآوري اين نكته ضروري است كه يهوديان و صهيونيستها به شدت از سخن راندن در باب كابالا پرهيز دارند و امروز تنها يك كتاب فارسي در اين خصوص قابل دسترسي بوده و در صفحات مقالات اينترنتي نيز تا دو سال قبل به جز ”كابالا شدن مدونا“ خبري در دسترس عموم قرار نداشت.
آشنايي با موسيقي شيطاني ( Metalica)
آشنايي با متاليكا
در سال 1981 يك نوازنده درام به نام ”لارس الريچ“ با انتشار يك آگهي فراخوان تشكيل يك گروه هوي متال را اعلام نمود و پس از مدتي موفق به جذب افراد مختلفي شد.
فعاليت اين گروهها مانند ساير گروه هاي هوي متال به صورت غيرقانوني و زيرزميني در ظاهر و در باطن با حمايت سازمانهاي جاسوسي ايالات متحده آمريكا با شعارهاي اجتماعي و اعتراضي ادامه و گسترش یافت.
اين گروه چند سال بعد پيشنهادهاي Black metal را نيز ادامه داد و ضمن ارائه آثار مختلف زمينه را براي شكلگيري گروه هاي بعدي فراهم آورد.
ارزشهاي القايي متاليكا
متاليكا در حقيقت ضدارزشهايي را ارائه مينمايد كه شامل «بازگشت به تاريكي» - محور اصلي تفكرات شيطانپرستان ، بيرحمي و تجاوزات جنسي، فحاشي، هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومي آن- ميباشد.
خوانندگان اين گروه بر روي صحنه و در كليپهاي خياباني دست به خوردن و آشاميدن ميوههاي فاسد، ادرار، مدفوع، خون و مردار نموده و از كثيفترين گروههاي موسيقي جهان به حساب ميآيند.
همچنين گفتني است متاليكا از همجنس بازي نيز دفاع مينمايد و آلبومي را در سالروز مرگ ”كوئين“ همجنسباز بنام آمريكايي منتشر كرد. برخي آمارها حكايت از اين امر دارد كه تاكنون بيش از ده ميليون و دويست هزار كپي از آلبوم هاي اين گروه «موسيقي شيطاني» به فروش رسيده است.
برخي از اشعار موسيقي متاليكا
a year of misery?
سال بدبختي ؟
Darkness fills the sky
تاريكي آسمان را در برگرفت
I hear the warriors cry
صداي گريه سلحشور را مي شنوم
But the eyes of the Death Warrior
اما چشمان سلحشور مرگ
Never saw again the sun upon the sky
هرگز خورشيد را بر فراز آسمان نديد
But I knew my way was right
اما من مي دانستم كه راه من درست است
Remember this way!
اين طريق را به خاطر سپار
That you never betray, what here leads you On your way!
!تو هرگز تسليم نخواهي شد، كه در اينجا به راهي سوقت دهند
دلايل استفاده از موسيقي در گروه هاي شيطانيسم
1- جاذبه هاي مجازي و حاشيهاي موسيقي متاليكا مانند ايجاد فضا براي روابط آزاد دختران و پسران.
2- ارزان و قابل دسترس بودن موسيقي با توجه به ارتقاءتجهيزات فني تكثير و توزيع.
3- كاهش سطح حساسيت يا حساسيت زدايي از طريق نفوذ به خانوادهها، شركتها، اتومبيلهاي شخصي، رايانههاي شخصي و بالاخره گوشيهاي تلفن همراه.
روند و روال گسترش موسيقي متاليكا
روند و روالي كه موسيقي متاليكا در گسترش مقوله شيطان پرستي تاكنون طي كرده است بسيار قابل توجه ميباشد.
ظهور يك خواننده جديد دقيقاً به مثابه يك شيطان جديد، همواره جمع تازهاي از علايق و عواطف اقشار مختلف مردم در كشورهاي جهان (عليالخصوص جوانان) را به خود جلب ميكند. نقش موسيقي متال نقش حساس گسترش دامنه مخاطبين شيطانگرايي مي باشد. از سوي ديگر با گذشت زمان خوانندگان متاليكا همه روزه بيشتر تمايلات شيطاني خود را آشكار مينمايند و بدينسان ميتوان آنها را یکی از عاملان اصلي تبليغ شيطانگرايي معرفي كرد.
مرلين منسون (نمونه ای از یک خواننده هوی متال)
همانطور كه در بخش قبلي به آن اشاره شد، استفاده از موسيقي و به تبع آن ظهور خوانندگان جديد به مثابه شياطين نو، ظرفيتهاي جديدي را در اختيار شيطانپرستان قرار داد.
”برايان هاگ وارنر“ نام اصلي فردي است كه امروزه به مرلين منسون يا به اختصار(MM) شهرت يافته است.
وي كه اكنون علاوه بر هواداران چندين هزار نفري در اقصي نقاط جهان به عنوان شيطان بزرگ شناخته و مورد پرستش قرار ميگيرد. مانند ساير افرادي كه از چهرههاي شاخص شيطان پرستي به حساب ميآيند دوران كودكي توأم با سختيهاي فراوان مانند فقر و تنگدستي را سپري كردهاست.
”برايان وارنر“ يا (MM) تاكنون توانسته است نقش يك منجي را براي شيطانپرستان ايفا كند و اين افراد را از بنبست عزلت خارج كرده و مجدداً به عرصه فعاليتهاي اجتماعي وارد سازد.
مرلين منسون نيز مانند ساير چهرههاي شناخته شده شيطانيسم چندين مرحله در طول عمرش يعني طي 38 سال گذشته، براي مدت چند ماه يا چند هفته از نظرها دور شده و پس از طي زمان موردنظر با ارائه يك كنسرت بزرگ و يا در چهرهاي جديد و البته سخيفتر از گذشته ظاهر ميشود.
معرفي برخي از نمادهاي شيطانيسم
1- عدد 666: یك سمبل با عنوان «شماره تلفن شیطان» توسط گروههای هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطانپرستان تلقی میشود و براساس كتاب مكاشافات 13:18 «... پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد، زیرا كه عدد انسان است و عددش 666 است.» از سالها پیش تاكنون این عدد با اشكال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ كشور مشاهده میشد .
2- صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد حكایت از «وارونه شدن مسیحیت دارد» و عمدتاً استهزا و سخره گرفتن این دین است. صلیب وارونه در گردنبندهای بسیاری مشاهده شده و خوانندههای راك (نوعي سبك در موسيقي) انواع مختلف آنرا به همراه دارند.
3- نماد صلیب شكسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc): چرخ خورشید یك نماد باستانی است كه در برخی فرهنگهای دینی همچون كتیبههای بر جای مانده از بوداییها و مقبرههای سلتی و یونانی دیده شدهاست.
لازم به توضیح است این علامت سالها بعد توسط هیتلر به كار رفت، لكن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطانپرستی كردند.
4- چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye): چشم در برخی نمادهای روشنفكری نیز به كار میرود . اما شیطانپرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم «چشم شیطان» است و «بر همه جا نظارت و اشراف دارد».
این علامت در پیشگویی، جادوگری، نفرینگری و كنترلهای مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار میگیرد.گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریكایی به كار رفته است.
5- پرچم رژیم صهیونیستی: قابل توجه جدی است كه رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایتهای آشكار و پنهان، حتی از قرار گرفتن نماد رسمی كشور نامشروعش در كانون علائم شیطانگرایان نیز پرهیز ندارد.
6- ضد عدالت (Anti justice): با توجه به اینكه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطانپرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریك انتخاب كردهاند.
همچنین گفتنی است كه فمنیستها از دو تبر رو به بالا به معنی مادرسالاری باستانی استفاده مینمودند.
7- سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، بز مندس mendes (همان ba"al بعل خدای باروی مصر باستان)، بافومت، خدای جادو، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یكی از راههای شیطانپرستان برای مسخره كردن مسیح است زیرا گفته میشود كه مسیح مانند برهای برای گناهان بشر كشته شد.
مديريت وبلاگ علم و فناوري
نقل از :مباني، روند و روال شيطان پرستي مدرن؛ مسعود سروري، نيما كيانوشي؛ دانشجويان مهندسي برق ورودي سال 1387، استاد مربوطه: اكبري، مجتمع آموزش عالي (دانشكده فني و مهندسي) بناب، خردادماه 1388
EXarisfa.comEX<-m->http://elm-sarvari.blogfa.com/post-91.aspx<-mm->مباني، روند و روال شيطان پرستي مدرن<-mmm->